محل تبلیغات شما
همین الان از زیر سرم بیرون آمدم . چند روز علائم سرماخوردگی و گلو درد ، دیشب هم تب لرز شدم
نترسید ، نلرزید ویروسش کروناااا نیست .
به هر مشقتی بود چون قول داده بودم امروز یک تایم محدود رفتم سر کار دوتا از مراجعام دیدم
بعدش حسن امد دنبالم رفتیم برای باربد کتابهای زبانش گرفتیم ، البته من اینقدر حالم بد بود توی ماشین بودم پدر و پسر دوتایی برای خرید پیاده شدند
بعدش باربد پیاده کردیم خونه .
من و حسن راهی بیمارستان شدیم .
دیگه دکتر معاینه کرد گفت سری سرم و سفتریااکسون برام نوشت گفت زودتر سرپا بشی
این مدت خیلی مراقبت کردم که دچار سرماخوردگی و انفلوانزا نشم
این چند روزه با هر سرفه جای بخیه هام کلی درد میگیره . اصلا یه وضیعه دل درد میشم شدید
سرفه هام باید کنترل شده انجام بدم
خلاصه حتی باربد قبل جراحیم مریض شد خودم مراقبتش کردم اما با ماسک و همه جا را با الکل استریل میکردم که خودم مبتلا نشم و نشدم
تنها مورد مشکوک اخر هفته گذشته یکی از مراجعهام امد داخل به من دست داد رفت نشست دیدم چشمهام بی حاله
گفتم حالت خوبه ؟
گفت سختتتت آنفلونزا شدم ( خلاصه تو دلم گفت دوست عزیز آنفلونزا هستی چرا به من دست دادی خوووو )
تا رفت سریع رفتم دستهام حسابی شستم ، اما ظاهرا گرفتار شدم
خواهشا اگر مریض هستید حتی اگر حس میکنید حساسیت یا واگیر دار نیست باز هم رعایت کنید با روی باز و لبخند عذر خواهی کنید و بگید چون ناخوش هستید دست نمیدین ‌.
تو این چند روزه هر وقت رفتم سر کار اولش که حالم به این حد بد نبود حتی حس میکردم حساسیته از منشی ها بگیر تا مراجع های خانم عذر خواهی کردم و دست ندادم
اگر دستمال استفاده کردم توی سطل اتاق درمان نداختم یه کیسه تو کیفم داشتم با خودم خارج کردم
الان هم کلاس داریم دختر عمه و پسر عمه میان حتما با ماسک سر کلاس حاضر میشم
( پذیرایی هم با لطف حسن شغلم و اب میوه است
در ضمن دلم نمیاد کلاسم تعطیل کنم با این حال کبابم با ماسک فیلتردار سرکلاس میشینم )
اینها دیگه ابتدایی ترین کاریه که وقتی ما مریض میشم مسئولیم که انجام بدیم که دیگران بیمار نکنیم
ظهر باربد و حسن پیاده شدند برای خودشون فلافل بگیرند چون سلف بود و ساندویچ خودشون درست میکردند من گفتم من پیاده نمیشم چون سرماخوردم شما خودتون برای من یه ساندویچ درست کنید
حسن گفت هر ظرفی انبر برای برداشتن داره
گفتم باشه من درست نیست اونجا بیام و دست بزنم
( بماند که در حد یک گاز فقط اون ساندویچ خوردم که با حسن و باربد همراه باشم اما خودم این کار نکردم )

یک ماهه برای فردا به عنوان یکی از درمانگرها حوزه بهداشت روان و یک بهبود یافته از سرطان جهت یک همایش برای افراد مبتلا به سرطان از طر ف دپارتمان سرطان دعوت شدم و خیلی دوست داشتم شرکت کنم
اما امروز صبح تماس گرفتم و عذر خواهی کردم گفتم حالم بد هست از جهت استراحت خودم نمیگم چون بدتر از این حال هم بودم روی جا نخوابیدم نگرانم سرماخوردگیم ویروسی باشه و مبتلایان سیستم ایمنیشون پایینه و خدای نکرده موجب دردسر نشم
چقدر تشکر کردند که با این صدا و حالم تماس گرفتم و احساس مسئولیت داشتم
گفتند ان شاالله حتما مراسم بعدی حال بهتری باشه که بتونید بیان .
اینم یادم آمد دو تا از مراجع های کلینیک این هفته ام که در حال درمان شیمی درمانی هستند به منشی گفتم وقتشون را کنسل کن ولی علت سرماخوردگی من را نگو که نگران بشند فقط بگو امکان برقراری جلسه مشاوره را این هفته ندارند
میخوام بگم خب هر کس به سهم خودش اگر متعهد رعایت بهداشت و حال بقیه باشه اینهمه ویروس پخش و پلا نمیشه ادمهای که سیستم ایمنی پایینی دارند ، سالمند و بیمار هستند از پا در نمیان
خواهشا مسئول باشیم گاهی بدن ما قدرت ایمنی اینو داره از پس ویروس بربیاد ولی ما ممکنه ویروس به کسی دیگه انتقال بدیم که نتونه در مقابلش دفاع کنه و جونش به خطر میفته . 


در آخر هم تشکر میکنم از حسن که هر وقت این روزها از سر کار می آمد خونه برام شغلم درست میکرد  و اب میوه میگرفت دارو میداد ، کلی غر میزد چرا آشپزی کردم   منم هر روز کار خودم میکردم چون باید هر دو سر کار و مدرسه غذا ببرند 
الخصوص دیشب  به خاطر حال بدم چند بار از خواب خسن  بیدار شد برام زیر پتو سشوار روشن کرد دارو داد هی دعاش کردم دستهاش میبوسم ممنونم برای حوصله و محبتش  
تشکر بعدی را هم از باربد میکنم که دیشب موقع امدن از کلینیک تماس گرفت سفارش کباب بهار و یک لیست خرید داد که تهیه کردم  وقتی رسیدم خونه حال و روزم دید کلیبیی غررررر زد و تشر زد حالت ببین چرا رفتی سر کار نباید میرفتی  گفتم اگر نمیرفتم سر کار  چطور با عشق سفارش شامت و لیست  درخواستیت تقدیمت میکردمت
خندید منم خندیم گفتم مامانم زندگی را سخت نباید گرفت مریضی هم بالاخره تمام میشه مهم اینه که الان این سفره پهنه  ، غذای مورد علاقه اتو میخوری و میخوریم 
ببین تی وی هم داره پخش میشه من و تو و بابا با عشق کنار هم هستیم . 


از حس مسئولیت باربد دلم براش ضعف رفت ولی .....

یک دفعه ایی جور شد آمدیم شمال

چنان نمای که هستی

هم ,سر ,حسن ,، ,گفتم ,حال ,سر کار ,با ماسک ,عذر خواهی ,هر وقت ,یکی از

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی همسفران بنیان Genevive's blog ***دخترونه ها*** fritalmunca انیمه و رمان های جدید در آنیکا agamubar llamebcacont عشق والیبال Kim's page ازدواج در ترکیه با موسسه بین المللی گلوبال کادرو واتساپ 00905537124401