محل تبلیغات شما
بعضی وقتها کامنت میدین و درخواست دارین که راجب فلان موضوع هم بنویس یا اینکه در این شرایط نظرت چی هست
چون پست های که مینویسم طولانی است اکثریت مواقع مطمئنم اون مطلب درخواستی قبلاً ، پست جدا یا لابه لای مطالب شبیه هم پست ها نوشتم واقعیت برای دوباره نویسی و تکرار دوباره ، فرصتی ندارم و هم اینکه ممکنه اون دنبال کننده های پیگیر از تکرار مکررات خسته بشند
اینقدر هم مطالب نوشته شده زیاده متاسفانه خیلی سخته مطلبی که قبلا نوشتم را میون این همه مطالب بگردم و پیدا کنم، اما اگر در فرصت و توانم باشه حتما پیدا میکنم و به درخواست کننده مطلب مدنظرش ؟ برای مطالعه اش ارجاع میدم

یکی از مطالبی که خیلی درخواست کردین در موردش بنویسم در مورد نگرانی های مالی برای آینده و هزینه های زندگی است از من پرسیدین شیوه برخوردم با مسائل مالی چگونه است
حس میکنم لابه لای پست ها تا حدودی این را هم توضیح دادم اما چون درخواست راجب این مطلب زیاده تصمیم گرفتم از شیوه و نظر خودم برای شما بنویسم
قبل توضیح تاکید کنم که، این شیوه و روش من هست که چون پرسیده شده توضیح میدم در واقعا انتخاب من است بحث صحیح و غلط بودن نگاه و عمل من یا شما به مسایل مالی نیست . توصیه هم نمیکنم حتما شما هم مثل من رفتار کنید
هر کس نسبت به موضوعات بسته به افکارش و باورهاش ، شخصیش یک انتخابی داره
اگر شما این طرز برخورد من را را پسندیدن مختارید بهش فکر کنید
اگر مورد قبولتون نبود مشکلی نیست شیوه خودتون را پیش بگیرید حتما شیوه خودتون به افکار و شخصیتتون نزدیکتره هر کس هر طور راحته

بریم سر اصل مطلب
وقتی خیلی تاکید زیاد دارم که در لحظه زندگی کنیم فقط مربوط به موارد خاص نیست بلکه موارد مالی هم شاملش میشه
این بحث هرچند گسترده است و توضیحات بهترش را با محدودیت اینجا به خوبی نمیشه توضیح داد اما سعی خودم را میکنم منظورم تا حدی برسونم

کشورهای پیشرفته مردمانش به خاطر ثبات اقتصادی و امنیتی که جامعه بهشون میده مردمانش درگیر پس انداز برای آینده و روز مبادا نیستند و من خیلی در این زمینه با افراد مختلف خارج نشین صحبت کردم میگن ابداً برای مردمان اینجا این هول و نگرانی مالی مثل ایران نیست اینها پول درمیارند و برای زندگی بهترشون در حال خرج میکنند
ولی متاسفانه مردم ایران همیشه ترس از نگرانی فرداهاشون دارند و ترجیح میدن به جای لذت بردن از لحظه هاشون برای آینده پس انداز کنند
مطمئن باشید با همین فشار اقتصادی مردم ما برای خودشون اکثریت تا دلتون بخواد پول و ملک طلا و دلار اندوخته کردند از همشون بپرسی در چه حالی میگن نداریم زیر فشار اقتصادی داریم له میشیم
هیچ نداریم
راست میگن چون پولی برای حال خودشون خرج نمیکنند عمدتا از همه چیزشون میزنند تا پولها را جمع کنند یا تبدیل به احسن کنند
خب من به شدت مخالف این نوع شیوه هستم
متاسفانه انگار این رفتار توی مردم ایران به صورت عادت درامده و انگار پس انداز و اندوخته کردنه براشون یک لذت اشتباه شناخته شده و جالبه چون وابسته این کار شدند طرف سالمند شده ولی هنوز برای آینده داره از همه چیش میزنه من نمیدونم آینده این ادمها چه موقع میاد
بارها ، بارها دیدم حتی اون ادمها مشابشون در ذهنم الان هستند
طرف پیر، پیر، حرص اندوخته کردن داره و از همه چیزش میزنه، به خاطر کهولت سن ، میفته میمیره هیچ بهره ای از مالش نبرد انگار امد تو این دنیا فقط زحمت بکشه جمع کنه بزاره برای افراد بازمانده برای خودش هیچ فایده ای نداشت یا به عبارتی انگار تو این دنیا بود ،که برای بقیه بدو بدو کنه
در بهترین حالت حتی اگر در سالمندی، به خودش بیاد ممکنه پول و امکانات باشه اما تفریحاتی که به درد اون سن بخوره دیگه نباشه یا اینقدر چربی خون و فشار خون و مسائل دیگه داشته باشه که نتونه از غذاهای که در جوانی بابت قناعت از خودش محروم کرد الان بخوره
به نظرم وقتی ما نیت میکنم ما این پول برای روز مبادا مریضی ، مشکل و .پس انداز کنیم  انگار اون روز مبادای مشکل دار را پیشاپیش به زندگیمون دعوت میکنیم 
انتخاب من لذت بردن از زندگی در حال، بابت مسائل مالی ، البته با توجه به درامد و موقعیتی که داریم  است که باید برنامه ریزی بشه
به درخواست حسن حدود سه ساله مدیریت مالی خونه و برنامه ریزیش با من است
همانطور که قبلا گفتم به خاطر هزینه های زیاد درمان مجبور به گرفتن وام های زیادی شدیم و همچنین کماکان چون رفت و امد های پزشکی و هزینه های سنگین درمان من ادامه داره هنوز یکی از وام ها تسویه نشده وام دیگری جایگزینش میشه در نتیجه پولی برای پس انداز برای ما نمیمونه
مگر اینکه یک چیزی بخوایم قسطی یا با شرایط خاص بخریم تا به زندگیمون اضافه بشه
با همه این شرایط پیچیده شخصی اوضاع اقتصادی
اما یک طور برای حالمون زندگی میکنیم که افرادی که دو ، سه برابر درآمد ما که هیچ چندین برابر درآمد ما هم دارند جرات اینگونه زندگی را ندارند به وفور دیدم
همش از ترس آینده و قناعت تمام نیازهاشون سر کوب میکنند
ببینید منظورم از جرات و نوع زندگی ریخت و پاش، تفریحات و سفرهای آنچنانی نیست
اول که من با ریخت و پاش و اسراف الکی به شدت مخالفم و این مورد هنر و نشانه لارجی ادم نمیدونم بلکه اسراف شگی ادمها را به من نشون میده
دوم اینکه ما درآمد ریخت و پاش کردن را هم فرضاً بخوایم نداریم
پس لطفا حرفهای من را در سطح معقول و متعادل در نظر بگیرید صفر و صدی از نظرتون عبور ندین

واقعا هراس من و حسن در مورد هول مسائل مالی آینده به صفر رسیده
در گذشته پیش از این بیماری با وجود که شرایطم مالیمون آسونتر بود این تفکر آینده بهتر مالی، جز دغدغه های هم من و هم حسن بود، گاهی اعصابمون خورد میشد اول با تجربه های بیشتر و درک واقعیت ها و ارزش های زندگی ،  من خودم از این دغدغه رها کردم
بعدش وقتی دیدم حسن به خاطر اینکه همش نگرانه با حجم هزینه های زندگی و درمان من که ممکنه کم بیاره و واقعا مدیرتش هم از دستش در میرفت بیشتر موقع ها کم می آورد، اینم موجب میشد استرسی سنگینی را تحمل کنه دیگه اول به نیت رفع استرس اون خودم مدیریت مالی را به عهده گرفتم اونم از این دغدغه کاملا فارغ شد
بعدها هم که باز به حقیقت های زندگی بیشتر اشراف پیدا کردم فهمیدم چقدر زندگی حالمون، از رفاه زندگی آینده نامعلوم و نیومده مهمتره ، نگرانی از آینده مالی ، داشنه های بیشتر و تامین آینده مالی باربد نگرانیش به صفر رسوندم
شما بگو به اندازه سر سوزن به این موضوع فکر کنیم ، که نمیکنیم
چون نمیدونیم اصلا فردا صبح از خواب بیدار میشیم یا نه ، که بخوام برای بیست سال دیگه باربد خودم نگران نکنم
سعی میکنم به جای پس انداز کردن پول و مال روی شخصیت و تربیتش سرمایه گذاری کنم مگر من خودم برای زندگیم تلاش نمیکنم و ایام با این شرایط سخت نمیگذرونم الان به حد توانم‌ حمایتش کنم و براش هزینه تفریحی و آموزشی میکنم 
 اون هم بزرگ و مستقل شد خودش زحمت بکشه برای خودش نیازهاش فراهم کنه 
اگر هم اون موقع داشتم و میتونستم، باز باهاش همکاری میکنم نبود هم روی همت خودش بیشتر سرمایه گذاری کنه
هر چیزی هم از من در این دنیا موند که با خودم نمیبرم همه اش برای اون است . 

طرف خودش به بلا و سختی و مصیبت میزنه و از هر رفاه ساده ای برای خودش میزنه
ازش میپرسی چرا ؟
میگه برای بچه هام
نه خودش نه بچه هاش یه رستوران نمیرند
حسرت اسباب بازی به دل بچه هاش میزاره
میخواد پول جمع کنه خونه و ملک بیشتر برای بچه هاش بگذاره چون رستوران و اسباب بازی به درد بچه هاش نمیخوره
اما به این فکر نمیکنه عزت و نفس بچه توی همون کودکی شکل میگیره بزرگ بشه کاخ و هزار هکتار هم بهش زمین بدی وقتی عزت نفس نداشته باشه به خاطر نیازهاش دچار عقده حقارت باشه هیچ فایده ای نداره
اون بچه بزرگ بشه حتی اگر داشته باشه انجام خیلی هزینه ها را برای خودش نمیتونه انجام بده چون بی ارزشی در وجودش نهادینه شده
یک وقتی یکی نداره که برای بچش خرج کنه اونم آسیب داره اما آسیب پدر و مادری که میتونتد خرج کنند اما از خودشون و بچه هاشون میزنند و بچه در آینده براش آشکار میشه خیلی بیشتره
از انور به بهانه قناعت و ساختن اینده به سر و ریخت خودشون توجه نمی کنند که پدر و مادر از خود گذشته و بهتری باشند کاملا نتیجه عکس میده معمولا بچه ها حس خوبی نسبت به پدر و مادر های اینجوری ندارند .
باید آدم به خودش توجه و احترام متناسب بگذاره تا در خانواده جایگاه و ارزش بهتری پیدا کنه
متاسفانه به خاطر مشکلات درونی و نا آگاهی هدف به اشتباه گم میشه

یکی دیگه از موارری که نسبت به مسائل مالی ترس و هراس نداریم اینه که متناسب با درامدمون برنامه ریزی میکنیم و توقعات رویایی نداریم
متناسب با درآمدمون نیازهامون و حتی سفرهامون انتخاب میکنیم شرایطمون با بقیه ادمها قیاس نمیکنیم


در خونه ما همه به یک میزان و کیفیت میخورند و مینوشند و میپوشند معمولا حسن از روحیاتش اینه که دوست داره بیشتر نیازهای من و باربد براورده بشه خودش در الویت نمیگذاره
اما من سهم الویت اون و تساوی اون را محفوظ میگذارم و حتما به خرید های اون هم توجه میکنم از این خبرها نیست چهارتا مانتو من بخرم اون یه پیراهن و شوار هم نخره
یا همه خریدهامون برای باربد باشه به یک اندازه با توجه به درامد خرید میکنیم
تو خونه ای که زن یا مرد فقط تو فکر ریخت و ظاهر خودشون تنها هستند و زنه سه تا پالتو در سال میخره یا بلعکس مرد ده تا کت و شلوار در کمدش داره زن سه سال یک بار هم مانتو نمیخره این خونه فاجعه است داره به بچه ها این پیام میده که
چون بچه ها طبق دیده ها و ظواهر نتیچه گیری میکنند در باورهاشون میره فرد مهم و با اهمیت خونه همون کسی است که لباس هاش بهتره و فرد بی اهمیت خونه همونه که به خودش نمیرسه لذا این فرد ارزشی نداره
بعد بچه ها بزرگ میشند هق هق گریه میکنیم چرا این همه از خودم گذشتم ولی قدرم بچه هام نمیدونند

خب بسیار اشتباه کردی

شاید تو خونه ما از روی علاقه.و عشق گاهی یه چیز بهتر به هم بدیم اما اینجوری نیست که همیشه گل غذا و میوه های بهتر و با کیفیت ، مال یک فرد به خصوص باشه


بریم سر بحث مالی اینکه من چطوری میشه که با تمرکز به ساختن حالم درگیر نگرانی برای آینده مالی نیستم
ببینید یکی درآمدش مشخص و متوسطه مثل ما که باید روی همین درآمد برنامه ریزی گذران زندگی کنیم
یکی واقعا درامدش زیاده در کناری که همه نیازهای حالش را برطرف میکنه پول هم برای پس انداز میمونه اون بحثی درش نیست خب خرجش داره به طور نرمال میکنه اون چیزی که میمونه پس انداز میشه
اما اینجا بحث سر ادمهایی است که میخوان به هر قیمتی پول پس انداز کنند و ملک وواملاک بخرند و بالاتر توانشون به داشته های زیادی برسند .

گفتم که ما طوری زندگی میکنم که افرادی که چتد برابر ما درامد دارند جرات هزینه های ما را ندارند
من که میکروفن دستم نمیگرم شرایطم برای بقیه توضیح بدم اصولا تمام ادمهای که با ما رفت و آمد میکنند بر اساس ظاهر ماجرا فکر میکنند در امد ما خیلی عالی است چون با معیارهای خودشون مقایسه میکنند و احتمالا فکر میکنند زمانی در این سطح میتونند آتها به خودشون هم توجه کنند که در آمد بالایی داشته باشند و برداشتشون اینه خوش به حال فلانی حتما یک حساب بانکی تپل داره چه خوب هم میخوره و میپوشه ومیگرده
اما از حقیقت ماجرا باخبر نیستند که اتفاقا این ادم حساب بانکیش صفره درامدش هم خیلی خیلی کمتره اما برای لحظه های زندگیش و حرمت به نفسش ارزش قائله و میدونه برای آینده نامعلوم ،حالش تحت فشار نگذاره
ملک سر ملک خریدنه براش امتیاز و افتخار محسوب نمیشه. تازه بچه اش هم چشم دلش سیره جاهای که برای بچه های اونها حسرته بچه این رفته و دیده و خورده
من ادم متوکلی هستم و بسیار معتقدم روزی رسان من خداست با همین باور در عجیب ترین و سخت ترین لحظه های زندگیم در نموندم و چنان روزی از آنجایی که فکرش هم نمیکردم رسیده که باور نکردنی
بارها و بارها و بارها و برام اتفاق افتاده
نه فکر کنید یک روزی مفت رسیده باشه مثلا موقعیت کاری شزایطی پیش امده در نتیجه تلاش اون روزی رسیده یا پاداشی را بابت یک جریان برامون واریز کردند
اینجوری نیست بلند شم برم کل حقوقم اول برج بدم مثلا یک دکوری شیک بخرم بگم اینو خوشم امده میخرم بعد روزیم خدا میده
نه اینطور نیست گفتم در یک خط معقول و برنامه ریزی شده و توقعات مناسب، زندگی را میگذرنم یک جا شرایطی پیش میاد که واقعا نمیدونی برای هزینه اش چیکار کنی ترس و نگرانی به خودم راه نمیدم
فقط اعلام میکنم که خدایا تو بزرگ روزی رسان منی حامی عزت و شرافت من باش مدد کن
اینقدر عالی جور میشه حتی نمیتونم بگم بعضی وقتها همیشه و همیشه راه آسان شده
مدت اخیر عزیزی را به مهمانی گرفتم
خیلی برام مهم بود جلوی شوهرش احساس خوبی داشته باشه ریخت و پاش نکردم اما انچه که دلم میخواست هم را براش تدارک دیدم فردا مهمانی صبح اس ام اس بانک نگاه کردم دیدم ته کارت خرجمون فقط صد هزار مونده
حدود دوازده روز دیگه تا حقوق بعدی را داشتیم تازه میخواستم استارت دکترهام بزنم .‌
شما بگو حتی یک بار نگفتم وای چه بکنم چه نکنم چطوری دکتر هام برم  
گفتم خدایا تو خودت میسازیش من نگران هیچ چیز نیستم و اصلا زندگی از قشنگیش کم نشد
دو روزه بعد حسن امد گفت مریم خبر خوش به خاطر فلان موضوع امشب یک میلیون به کارتمون واریز میکنند
یهو تقاضا مشاوره های حضوری و تلفنیم افزایش پیدا کرد
درنتیجه همه هزینه هام جور شد هم ماه را سر کردیم ، دکترها و آزمایش ها ‌ و تصویر برداری هام را هم انجام دادم . تاتر و شام بیرون هم رفتیم

سابقه زیاد دارم مثلا رفتیم بیرون دو سه روز تا برج مونده هوس خوردن مثلا فرض بگیرید پیتزا کردیم نود درصد ان چیزی را که داشتم بیرون شام خریدم چون واقعا دلمون‌ خواسته و هوس کردیم من سرکوبش نکردم
البته یک جاهایی هم تونستم خودداری کردم سرکوب با خودداری فرق میکنه
سرکوب یک جا ناجور سر باز میکنه نتیجه خشم است
خود داری نتیجه اش تمرین خود سازیه

خلاصه اینقدر این نود درصد ها داشتم تعدادشون از دستم دررفته ، مهمانی دادم ، سفر رفتم ، تاتر و شام بیرون رفتم ؛ کادو خریدم ، پول قرض دادم و یه خریدی که لازم بوده انجام دادم، تولد گرفتم . اووووه خیلی کارها انجام دادم
به خودم منعی ندادم شما بگو یک بار درمونده یا معطل بشم حتی نبوده
بگم موقع هزینه کردنه تو ذهنم توقع این نبوده از آسمون جایگزینش میرسه حالا بزار خرج کنم ابداً
اتفاقا چون توقع نبوده رسیده چون شما برای کائنات باید و نباید بگذارید براش تعیین تکلیف کنید بلعکس قفل میشه و بهتون نمیرسه
انجام دادم رها کردم و در فکرم ترس و نگرانی راه ندادم هیچ فکری نکردم خالی خالی بعد راه باز شده
همین الان برای جراحی های اخیرم هر کی جای من بود میگفت اصلا دکتر نمیرم وقتی فعلا شرایط پرداخت هزینه هاش ندارم کجا برم ( چون من انتخابم دکتر دیگه و بیمارستان دولتی نیست با این شرایطم خطرناکه هر جا نمیشه برم فقط دکتر کیانی نژاد فعلا انتخاب منه )
خلاصه حسابداری بیمارستان که میگه دکتر تحت هیچ شرایطی با هیج بیمه ای عمل نمیکنه باید جراحی کنید بعد برید از بیمه خودتون درصدتون بگیرید
میگن بیمه ها هم هی میخوان هزینه ها را دور بزنند
من به هیج کدوم از این نشدن ها و آیه های یس توجهی نکردم یه طلب خیر از ته دل برای دکتر کیانی نژاد یک طلب خیر برای پزشک معتمد بیمه اعلام کردم گفتم من راهم میرم جلو هر چه پیش آمد راضیم
دکتر کیانی نژاد که دیدم بدون توضیح و درخواست من گفت من دستور جراحیت مینویسم برو بیمتون تایید بگیر و شما را باید پزشک معتمد خودش معاینه کنه که بتونه برات تایید بنویسه
گفتم یعنی شما درصد بیمه همون اول قبول میکنید
گفت بله قبول میکنم
ولی حسابداری گفت شما ،تحت هیچ شرایطی قبول نمیکنید
بله درست گفته اما برای شما که اینهمه بیمار خودم بودی قبول میکنم
بععععله این از دکتر کیانی نژاد
اطلاع دقیق دارم برای مریض های قدیمی اش این روند قبول نکرده
پزشک معتمد بیمه را هم رفتم
شانس دیدم اینقدر دکتر خوبی هست که حد نداره اول تا جریان بیماریم شنید و حجم پرونده های پزشکیم دید چشم هاش شد پر از اشک گفت خیلی جوانی برای این همه اتفاقاتی برات پیش امده تا معاینه کرد گفت من هر کمکی بتونم برای تاییدهای بیمه تو اتجام میدم که بیمارستان اذیتت نکنه
حتی شماره شخصیش داد گفت به کسی ندین دو سه روز به من وقت بدین ببینم یه تاییده خوبی براتون انجام بدم
اینم از خانم دکتری که سر راهمون قرار گرفت
حالا مونده اون هزینه و درصدی که خودم باید بدم و بیمه دیگه ساپورت نمیکنه
هزیته های بعد جراحی داستانهای نقاهت و برو بیای بعدش هم هست
برای این دو خوان بعدی هم نگران نیستم اونم تا روز جراحی گشایش میشه .

ببینید اگر شما برای کاری طلب خیر اعلام کردید بر خواست شما جلو نرفت نباید دشارژ بشید سعی کنید رضا باشید و شاهدانه به ادامه نگاه کنید. بگید حتما مصلحتم اینوری بود

وقتی کسی زندگی مالیش در لحظه رقم بزنه همیشه مرتبه و شیکه
خودش آراسته اس
برای خودش احترام قائله
خونش جان و گرما داره
سفره اش همیشه پربرکته
از مهمان امدن نمیترسه تازه خوشحال هم میشه
از مهمانی رفتن و کادو دادن نمیترسه
زندگی با ریتم صلح و گشایش براش جریان داره
اینش مهم نیست اما حتی در ظاهر ماجرا هم بقیه اون فردی توانمند و با عرضه مبینند
حسرت زندگیش ادمهایی میخورند که توان مالی خودشون چندین برابر اونه اما غافل اینکه اونها حتی میتونسنند رفاه بیشتری داشته باشند اما به خاطر اون عشق پس انداز برای آینده، لحظه هاشون سوزندن

این هم نگاه مالی من به زندگی و سبکی که در پیش میگیرم
این نکته را هم بگم مدیریت زندگی خیلی مهمه عاشق خرید کردنم اونم در فروشگاههای بزرگ بچرخم
ولی برای این خرید برنامه ریزی دارم به خاطر نظمی که در چیدمان کابینت هام است و کمد سوپرمارکتی در خونه داریم میدونم موجودی سوپر مارکتم چی هست تاریخ مصرف هاشون میدونم لذا پام میزارم توی فروشگاه بی هدف هرچی ببینم برنمیداره بر اساس نیاز و موجودی خرید میکنم
اگر یک زن واقعا مدیریت و اعتماد به نفس خوبی در زمینه هزینه های زندگی داشته باشه آقایون خرج زندگی را به دست خانم هاشون بدن اون زندگی بسیار خوب و عالی میگذره





از حس مسئولیت باربد دلم براش ضعف رفت ولی .....

یک دفعه ایی جور شد آمدیم شمال

چنان نمای که هستی

هم ,های ,زندگی ,یک ,اون ,مالی ,پس انداز ,به خاطر ,برای آینده ,هزینه های ,که در

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محیط زیست ترین های جهان gardvodaweal ovtardiasec Angela's info Eldridge's style Jaime's site تحلیل بورس "تیزبین" ساعت ورزشی سونتو SUUNTO - خرید از www.SportWatch.ir Susan's receptions